چگونه بهتر بنویسیم؟ (بخش سوم)
3-صفتهای هرز و ناهمگون:
صفتهای مشهوری که برای هر گونه موصوفی از آنها استفاده میشود، فایده و اثر خود را از دست دادهاند و هرز محسوب میشوند؛ مانند: صفت “خوب” و “بد” و “بالا” که از چسبیدن به هیچ اسمی ابا ندارند: هوای خوب، کفش خوب و…. .
از قدیم گفتهاند کلیدی که به هر دری بخورد، هوا است و صفات هرز نیز همینگونه است. بهتر است برای هر موصوفی، از اختصاصیترین صفات آن استفاده شود. به مثالهای زیر توجه کنید:
هوای مطبوعی است؛ کتاب خواندنی و دیده گشای شما به دستم رسید؛ خدای بزرگ و مهربان را شاکرم؛ کفش راحت و مناسبی خریدم؛ خاطرات دلانگیز و شیرین او پایان ندارد؛ سال موفقیتآمیز و شادی مقالۀ پربرگ و باری نوشت؛ نقد نکته سنجانۀ شما را خواندم؛ برخورد کریمانه و درسآموز شما ستودنی است؛ لباس فاخری بر تن داشت؛ او یک سرباز واقعی است؛ کارکنان شریف و وظیفهشناس را باید تشویق کرد.
او را به طرز وحشتناکی دوست داشت.
وحشتناک صفت مناسبی برای وصف دوست داشتن نیست.
از خطاهای دیگری که در صفت رخ میدهد، چسباندن یای نکره به آن است. بهتر است یای نکره بر سر موصوف درآید. بنابراین “مردی مهربان” درست تر است از “مرد مهربانی”.
4-فعل مجهول:
در زبان فارسی برای برجسته سازی مفعول، می توان مفعول را در آغاز جمله آورد و فاعل را پس از آن ذکر کرد. برای نمونه، به جای این که بگوییم : “الکساندر بل، تلفن را اختراع کرد” بگوییم : “تلفن را الکساندر بل اختراع کرد” و اگر خواستیم فاعل را تأکید کنیم، نگوییم : “تلفن توسط الکساندر بل اختراع شد”، بگوییم :”الکساندر بل، تلفن را اختراع کرد.”
ابتدای جمله به وجود آورد: “فیلسوفان قرن نوزدهم، این نظریه را ابداع کردهاند” وقتی مینویسیم :”این نظریه را فیلسوفان قرن نوزدهم ابداع کردهاند” تأکید بر “نظریه” است؛ اما اگر بنویسیم : “فیلسوفان قرن نوزدهم این نظریه را ابداع کردهاند” تأکید بر فیلسوفان قرن نوزدهم است.
کشف پنیسیلین توسط الکساندر فلمینگ تصادفی بود.
“کشف پنیسیلین در آزمایشهای الکساندر فلمینگ تصادفی بود.” یا “الکساندر فلمینگ، پنیسیلین را تصادفی کشف کرد.”
شهر توسط زلزله ویران شد.
5-تأکید بیجا:
بیشتر ادات تأکید در زبان فارسی، در زمان ما از چشم افتادهاند و دیگر کسی به آنها اعتنا نمیکند، مگر در ترجمۀ متون مقدس و قدیمی. به همین دلیل کلماتی مانند “هرآینه”، “همانا”، “به درستی که” و “راست آنکه” امروزه کاربردی ندارد.
تقدم و تأخیر راه دوم تأکیدگذاری است که هم در گفتار و هم در نوشتار، جایگاه خود را حفظ کرده است. مثلا وقتی میگوییم: “خانهاش را سیل ویران کرد” روشن است که مفعول را بر فاعل مقدم کردهایم و دلیل آن، تأکید بر مفعول است؛ یعنی آنچه اکنون برای ما مهم است، ویرانی خانۀ او است، نه عاملش.
مثال پیش گفته (او عالم و دانشمند است) میتوان با به کارگیری صفت خاص (او دانشمندی بزرگ است) یا قید تأکیدی (او به واقع/ بی تردید/ سخت/ به حق دانشمند است) و تبدیل صفت به قید (او دانشمندی است بزرگ) و برجستهسازی کلمه با نشانههای ویرایشی (او “دانشمند” است) و مرکبسازی جمله (اگر در ایران ده دانشمند بزرگ وجود داشته باشد، یکی او است)، تأکید را نشان داد.در عین حال، به هیچ روی نباید پنداشت که راههای تأکید، منحصر به راههای شناخته شده و کلیشهها است. و دور از حقیقت هم نیست اگر بگویم یکی از راههای تشخیص نویسنده از نانویسنده، مهارت و نوآوری در مسئلۀ تأکید است.
پیش فرض نویسندۀ ایرانی، این است که خواننده فقط چیزی را میپذیرد که همراه قسم و تأکید باشد. نویسنده میداند که تا سخنی را مؤکد و تکرار و همراه چندین قسم و آیه نکند، سد ناباوری را در ذهن خواننده فرو نمیریزد.
بدین ترتیب تکرار و تأکید، جایگیر استدلال و برهان میشود و خواننده نیز چنان اعتیادی به تأکید مییابد که دیگر سراغی از دلیل و شاهد نمیگیرد.
هم نویسنده و هم خواننده باید بداند که جای قسم و تأکید بیجا، بازار است، نه مباحثات علمی و نوشتههای تخصصی.
6-افعال، صفات و اضافات پیاپی:
پشت سرهم آمدن دو یا چند فعل یا صفت یا اضافه غلط نیست؛ اما جمله را دچار ضعف تألیف میکند. برای رهایی از این ناروایی، باید میان فعلها یا صفتها فاصله انداخت، و اضافات را نیز شکست:
این کتاب را در سالهایی که در ایران اقامت داشت، نوشت.
“این کتاب را در سالهایی نوشت که در ایران اقامت داشت.”
کتابهای کتابخانههای مهم ایران دوران صفوی، اکنون در کتابخانههای دنیا پراکنده است.
“کتابهایی که در کتابخانههای مهم ایران در دوران صفوی، نگهداری میشد، اکنون در کتابخانههای دنیا پراکنده است.”
7-چند نمونۀ دیگر:
7-1-معنای اصلی “انجام” و “سرانجام”، پایان است.
گاهی حذف “انجام” هیچ مشکلی پدید نمیآورد. به مثل، اگر “انجام” را در جملۀ “بدون انجام مطالعات نظری، کاری از پیش نمیرود” حذف کنیم، جمله هم درستتر است و هم فصیحتر. مثال دیگر:
پس از انجام تحصیلات مقدماتی، به نجف رفت.
“پس از تحصیلات مقدماتی، به نجف رفت.”
اما گاهی پس از حذف، باید کلمهای دیگر را جای آن بنشانیم. بنابراین جملۀ “او در حال انجام کارهای خود است”، این گونه اصلاح میشود: “او مشغول کارهای خود است” یا “او در حال پیشبرد کارهای خود است” یا “او به کارهای خود میرسد”
2-7-بهتر است “بخشیدن” را در معنای “بخشودن” به کار نبریم. تفکیک این دو (بخشیدن و بخشودن) برای مردم عادی آسان نیست. بنابراین نباید سخت گرفت و خواهان استعمال آنها در معنای خود شد. در متون کهن نیز گاهی شاهد این نوع آسانگیریها هستیم.
3.“پیدایش” خطای دستوری دارد؛ زیرا حاصل مصدر شینی (مانند روش، گویش، جهش) فقط از بن مضارع ساخته میشود. بهتر است به جای آن، واژۀ “پیدایی” به کار رود. با وجود این، نمیتوان “پیدایش” را غلط دانست.
4.“به عنوان” در بیشتر موارد، زائد و بیهوده است. در جملۀ “جهانیان، ایران را به عنوان کشوری مهم تلقی میکنند”، اگر “به عنوان” را حذف کنیم، درستتر و زیباتر میکند:”جهانیان، ایران را کشوری مهم تلقی میکنند.”گاهی نیز باید کلمۀ دیگری را جایگزین آن کرد یا ترکیب جمله را تغییر داد.
در سالهای اخیر از ترکیب “عنوان کردن” در معنای “گفتن” فراوان استفاده میکنند که درست نیست. مثلا میگویند:”او سپس عنوان کرد که به زودی مقالهای در این زمینه خواهد نوشت.”
فصل سوم
سادهنویسی
پیشتر نیز گفتیم که “نویسنده، یعنی کسی که ساده و راحت مینویسد”
آری؛ سادگی و صمیمیت قلم، نباید به ابتذال و محاوره نویسی بینجامد.
برخی، دشوارنویسی را نشانۀ زیبایی و فضیلت قلم میپندارند و برخی دیگر نیز، چنان در سادهنویسی افراط میکنند که گویی فرقی میان نوشتار و گفتار نمیبینند. حال آنکه سادگی در میانهروی است، و میانهروی در این جا یعنی یافتن راهی میان دشوارنویسی و گفتارنویسی. این را نیز بگوییم که راه میانه، از هر دو سختتر است.
اما مقصود از ساده نویسی چیست؟
برخی از کسان چنین پنداشتهاند که مقصود از سادهنویسی، خالی بودن نثر از هرگونه بلندپایگی و شکوه و آرایشهای لفظی و تناسبات پسندیده و صنعتهای بدیعی است؛ هر چند بیتکلف و خالی از تعقید و تقید.
کار این تصور به آنجا کشیده است که جمعی از نویسندگان، پایۀ نثر فارسی را به فروترین مرتبه کشاندهاند و آن را از فاخر بودن و دلنشینی و جاودانگی که خاص سخن ادیبانه است، عاری ساختهاند. ورود لغات خارجی و غلطهای دستوری و اصطلاحات عامیانه و بازاری در نثر و بیبندوباری در جملهبندی و به کار بردن لغتهای بیاصل، همه ناشی از این پندار نادرست است که (امر را بر) بعضی از نویسندگان مشهور نیز مشتبه ساخته و آنان را نسبت به رعایت نکتههای لازم بیاعتنا گردانیده است.
این دریافت سطحی از سادهنویسی، موجب آشفتگی خاصی در کار نثر معاصر گردیده و فارسی عامیانه و بیادبی را در هم آمیخته است؛ زیرا تصور رفته است که کمال مطلوب در نثر آن است که درست همچون گفتوگوی روزانه باشد و دیگر هیچ. در حالی که غرض از سادهنویسی، شیوا بودن عبارتها و روشن بودن معانی است؛ به گونهای که مقصود نویسنده بی درنگ در ذهن خواننده نقش بندد و این حال با فخامت و استواری و شکوهباری سخن، هرگز منافات ندارد.
تاریخچۀ سادهنویسی
از اواخر قرن دوازدهم، نثرهای متصنع و متکلف به محاق رفت. آثار نویسندگان این قرن را میتوان نخستین سرمشقهای نثر سادۀ پارسی برای دورههای بعد شمرد.
نهضت مشروطه افزون بر تأثیرات بیشمارش بر سرنوشت ایرانیان، اثر مهمی نیز بر نویسندگی در این دیار گذاشت. “نوشتن برای مردم” از پدیدههای مشروطه است؛ زیرا پیش از آن، دانشمندان و مؤلفان، بیشتر برای اهل فضل و طالبان رسمی علوم، مینوشتند و به ندرت برای عموم مردم دست به قلم میبردند.
همچنین ادبیات داستانی، سهم بسیاری در سادهنویسی ایرانیان داشت. ادبیات داستانی در ایران، با انتشار نخستین روزنامهها، و برگردان چندین نمایشنامه و رمانفرنگی به زبان فارسی جان گرفت.
بعد از ادبیات داستانی، “وبلاگنویسی” را باید از مهمترین عوامل سادهنویسی در روزگار ما دانست.
عوامل سادهنویسی
علاوه بر مهارتهای فنی و تجربههای علمی، نویسندگان برای سادهنویسی باید زمینههای ذهنی نیز داشته باشند.
شماری از پس زمینههای ذهنی و نظری که شخصیت نویسنده را برای سادهنویسی آماده میکند، به این شرح است:
1-1.اهتمام و اعتقاد به فضیلت سادگی در نوشتار
ساده گفتن و ساده نوشتن، اگر نزد عوام برهان کم سوادی است، در پیش دانایان نشانۀ درآمیختن معلومات با ذهن و ذهن با زبان است.
1-2.پختگی و شفافیت مطلب در ذهن نویسنده
فقط کسانی قادر به رعایت سادگی در نوشتار خود هستند که دربارۀ آنچه مینویسند، خود دچار ابهام و گنگی نباشند. جملههای گنگ و سردرگم، حکایت از ذهنی آشفته و ناتوان دارد.
1-3.تصور مخاطب واحد
نویسندهای که هنگام نوشتن، مخاطبی آشنا را تصور میکند و گویی فقط برای او مینویسد، بدون آن که سعی کند و به خود فشار آورد، قلمش روان، ساده، مهربان و صمیمی میشود.
1-4.نوشتن برای شنیدن
نوشتهای خواندی است که شنیدنی نیز باشد.
1-5.مدیریت اطلاعات و صرفه جویی در دادهها
نویسنده نمیتواند در هر نوشته یا هر جمله، همۀ آنچه میداند، در هم ادغام کند و بنویسد.
1-6.خودداری از فضل فروشی
فضای کلی جامعۀ علمی کشور به فرهنگسازی نیاز دارد تا همگان بدانند فضیلت و برتری از آن کسانی است که روح و روان خوانندگان خود را در پیچ و خم الفاظ گرفتار نمیکنند.
1-7.اعتماد به نفس
به تجربه ثابت شده است که کسانی میتوانند راحت و روان بنویسند که روح دلیری دارند. روحهای شجاع، سادگی را دوست دارند و خود را نیازمند پیرایهها و آرایههای مصنوعی نمیبینند. ترس و اضطراب قلب، قلم را هم مضطرب و سردر گم میکند.
1-8.معناگرایی
برای سادهنویسی باید معناگرا بود، نه لفظاندیش. به سخن دیگر، کسی میتواند ساده و روان بنویسد که قصدش از نوشتن، پیامرسانی باشد، نه بازی با کلمه.
2-عوامل فنی و مهارتهای قلمی برای سادهنویسی
سادهنویسی همان اندازه که هنر است، مهارت است و مانند هر مهارت دیگری به تمرین، اهتمام، باورمندی و دلیری نیاز دارد:
2-1.معیارنویسی
هر زبانی دو گونه نظم و نثر دارد: معیار و غیرمعیار.
زبان معیار در هر دورۀ زمانی، دگرگون میشود و بر پایۀ نیازها و عناصر اجتماعی و فرهنگی همان دوره شکل میگیرد.
برخی از مهمترین شاخصههای زبان و نثر در نوشتههای علمی، در روزگار ما است:
یک.سادهگرایی:
سادهگرایی در نظم نثر را نباید با بیمحتوایی و ابتذال یکسان دانست. بسا متنهای بیمحتوا که ساده نیستند و بسا نوشتههای نغز و پربار که فاصلۀ میان چشم خواننده تا مغز او را به سرعت برق و باد میپیمایند.
دو.اعتدال در وامگیری از زبانهای بیگانه:
زبان فارسی امروز، فرنگیگرا هم نیست، بلکه با تکیه بر سرمایههای خود و نیز با بهرهوری از تجربههای نو، میکوشد بر توان و کارآمدی خویش در ساحت واژهسازی و جملهبندیهای مدرن بیفزاید. با وجود این، گرایش افراطی به سادهنویسی هم ندارد.
سه.محتواگرایی:
زبان معیار، همچون شیشه، وسیلهای است برای حفظ محتوا. ظرف شیشهای، برای آن است که محتوای آن دیده شود؛ پس نباید چشمها را به خود خیره کند.
چهار.ادبیاتگریزی:
متنی که پیام خود را سریع و مستقیم به مخاطب منتقل میکند، از جنس “زبان” است؛ اما انتقال غیر مستقیم پیام، به ویژه اگر خیالانگیز باشد، از کارکردهای ادبیات است.
پنج.اجتناب از کهنگرایی:
یک نمودِ باستانگرایی، در کاربرد واژههایی مانند سرشک (اشک)، نیارستن (نتوانستن) و بدین رو (به این رو) است. اما کهنگی نحوی زبان، مهمتر از کهنگی واژگانی است. جملههای “بایدش گفت”، “نخواهند گفت پاسخ”، “تابم نبود دیدنش این چنین زار”، “گفته آمد”، “شادی روح شهیدان را صلوات”، “توان که چنین بود” “آزمون را”و مانند آنها، اگرچه هیچ واژۀ نامتعارفی ندارند، به دلیل نوع رابطۀ کلمات با یکدیگر در آنها، امروزی به شمار نمیآیند.
شش.گرایش به زبان گفتاری:
نثر معیار امروز ایران، برخلاف سدههای پیشین، آشکاری به زبان گفتاری مردم دارد.
هفت.مرکزگرایی:
بنابراین نویسندۀ ایرانی، اگرچه شمالی یا جنوبی باشد، باید واژگان و نوعی از جملهسازی را در آثار خود به کار گیرد که برای شهروندان تهرانی غریب نباشد.
هشت.تساوی لفظ و معنا:
در نثر معیار، کفۀ الفاظ سنگینتر از کفۀ معانی نیست؛ یعنی “کلمات و عبارات کمسود یا بیفایده و مقدمههای طولانی” در آن، کم است. همچنین کفۀ معانی، سنگینتر از کفۀ الفاظ نیست؛ یعنی گرفتار “حذفهای مخل و افتادگیهای آزاردهنده” نیست.
نه.صراحت:
نثر معیار، الفاظ را به گونهای به کار میبرد که از آنها بیش از یک معنا برداشت نشود، و آن معنا نیز، معمولا معنای حقیقی کلمه است.
ده.پاکیزگی:
در نثر معیار، جایی برای کلمات رکیک، الفاظ عامیانه و کلیشههای فرسوده نیست.مثل:
نثر علمی معیار: مُرد/ درگذشت
نثر تبلیغی-ترویجی: خرقه تهی کرد/ به ملکوت اعلی پیوست/ به دیار باقی شتافت/ قالب تهی کرد.
2-2. بهرهمندی از زبان گفتاری:
زبان گفتاری، در مجموع فصیحتر از زبان نوشتاری است.
زبان نوشتاری نیز نباید مساوی با “لفظ قلم” محسوب گردد؛ زیرا “لفظ زبان” طبیعیتر، مؤثرتر و شیرینتر از زبان خشک کتابی یا همان لفظ قلم است.
عوامل زیر، زبان نوشتاری را به زبان گفتاری نزدیکتر میکند:
پرهیز از فعل وصفی:
در زبان گفتاری نمیگوییم: “کتاب را باز کرده، خواند.” میگوییم: “کتاب را باز کرد و خواند.” فعل وصفی، کلام را رسمی میکند. به همین دلیل، معمولا در نامههای دوستانه، داستان و رمان از آن استفاده نمیکنند. در مقالات علمی نیز باید استفاده از این نوع فعل را به حداقل رساند.
کاهش فعلهای نوشتاری:
برخی فعلها در گفتار، کاربرد ندارد؛ مانند “میباشد”. بهتر است استفاده از این افعال در نوشتار نیز کاهش یابد. بنابراین:
بهتر است ننویسیم | بهتر است بنویسیم |
---|---|
میباشد | است |
نمود/ ساخت | کرد |
گشت/ گردید/ صورت گرفت | شد |
نهاد | گذاشت |
اعتدال در پانویسی:
نویسندگان دوست دارند همۀ اطلاعات پراکندۀ خود را به هر بهانهای به خورد خواننده بدهند و چون بسیاری از این اطلاعات اضافی، جایی در متن ندارند، در قالب پاورقی ظاهر میشوند. این شیوۀ نامطلوب، ذهن خواننده را پریشان، موضوع اصلی نوشتار را کم رنگ، و نویسنده را متهم به فضل فروشی میکند. بهتر است اطلاعات مفید اما بیربط یا کمربط، در یادداشتهای پایانی کتاب یا گفتار بیاید؛ چنانکه در گفتار نیز مردم کمتر پراکندهگویی میکنند.
رکگویی و صداقت:
نویسنده نباید از اعتراف به نادانی خود در مسئلهای خاص(نه به نحو کلی و تعاریف گونه) ابا داشته باشد؛ اما گویا نویسندگان بنا ندارند هیچگاه در هیچ امری اظهار نادانی کنند؛ جز در مقدمۀ کتاب؛ آن هم از باب تعاریف. ولی در هیچ جای دیگر کتاب، به خوانندۀ خود نمیگویند که مثلا “من دربارۀ این مسئلۀ خاص بیش از این نمیدانم” یا “فرصت مطالعه و جستوجو بیشتر در این موضوع را نداشتم.”
رکگویی و صمیمت در نوشتار، مصادیق دیگری نیز دارد؛ مانند کاستن از القاب افراد و نگفتن آنچه خود به آن نرسیدهایم.
بهرهوری از واژگان و فرهنگ مردمی:
کلماتی وجود دارند که مردم آنها را بیشتر از نویسندگان به کار میبرند. ورود این کلمات رایج در خانهها و خیابانها، به کتابهای علمی و مقالات تخصصی، با ممنوعیتهای بیدلیل روبهرو است؛ در حالی که واژههای خانگی، آثار علمی را خواندیتر، و نویسنده را به خوانندۀ خود نزدیکتر میکند. برخی از آنها مانند:
هرازگاه (گاهی)، دلخور (ناخشنود)، دست خالی یا دست از پا درازتر (ناکام)، بیگدار(بی تأمل و اندیشه)، ترسو (هراسناک)، غریبه (ناآشنا)، خوشگل (زیبا)، صبح زود(سحرگاهان)، بی دروپیکر (آشفته)، پر (مملو/ سرشار)، هم (نیز)، تصادف (سانحه)، قبلا (پیشتر)، بلد نیستم (نمی دانم)، میدان دادن (فرصت یا مجال دادن)، میدان داری (حضور و مدیریت فعال)، سرراست (مستقیم و بی ابهام)، پشت گوش انداختن (توجه نکردن)، سلیقه (ذوق انتخاب)، گول (فریب)، عصبانی (خشمگین)، جواب دادن (پاسخ گفتن)، مثل (همچون/ چونان)، دست از سر کسی برداشتن (رها و خلاص کردن)، به درد خوردن (فایدهمندی و گرهگشایی)، چشمم آب نمیخورد (امیدی نیست).
افزون بر این، ما در گفتوگوهای روزانۀ خود از ضمیر متکلم وحده (من) فراوان استفاده میکنیم و بیانهای کنایی مانند “اینجانب” یا “بنده” را کمتر به کار میبریم. همچنین دهان مردم پُر است از ضربالمثلهای قدیم؛ مانند “از او آبی گرم نمیشود” در معنای “امیدی به او نیست”
بهتر است نویسنده همراه کلمات کتابی، از این گونه واژهها و مثلهای مردمی نیز سود برد تا زبان اثرش در نظر خواننده، غریبه ننماید.
3-2. نزدیکی اجزای اصلی جمله به یکدیگر:
پراکندگی اجزای اصلی جمله و فاصله افتادن میان آنها، فهم جمله را دشوار میکند. میدانیم که در جملههای ترکیبی، یکی “پایه” و دیگری “پیرو” است. بهتر است جملۀ پایه را از پیرو جدا کنیم. بدین ترتیب اجزای اصلی جملۀ پایه به یکدیگر نزدیکتر میشود. مثلا جملۀ مرکب
“من تا وقتی هوا سرد است، از خانه بیرون نمیآیم”
یا
“تا هوا سرد است، من از خانه بیرون نمیآیم.”
اما وقتی مینویسیم “من تا وقتی هوا سرد است، از خانه بیرون نمیآیم”، جملۀ پیرو (تا وقتی هوا سرد است) میان نهاد و گزارۀ جملۀ پایه، فاصله میاندازد.
افزودن قید زمان، قید مکان و عبارتهای توضیحی یا تکمیلی، نباید جمله را شلوغ، بیقواره و آشفته کند. تفاوت دو جملۀ زیر در این است که در اولی میان اجزای اصلی جملۀ پایه، فاصله افتاده و این فاصله در جمله دوم، کمتر است. به همین دلیل جملۀ دوم مفهومتر و خوش خوانتر است:
این مشکل را میتوان با اجرای برنامههای آموزشی که فرهنگ جامعه را غنیتر میکند و همچنین با استفاده از امکانات و ابزارهای تبلیغی، حل کرد.
“با اجرای برنامههای آموزشی و با استفادۀ بهینه از امکانات و ابزارهای تبلیغی، میتوان این مشکل را حل کرد.”
خداوند، آتش را بر چشمی که از خشیت الهی گریسته است، حرام کرده است.
“خداوند آتش را حرام کرده است بر چشمی که از خشیت الهی گریسته است.”
4-2.کوتاهنویسی:
خواندن و فهم آنها برای خواننده آسانتر است. برای کودکان، جملههای بیش از پنج کلمه دشوار است. این رقم در نوشتههای علمی تا پنجاه هم میرسد؛ اما تا میتوان باید از شمار کلمات جمله کاست.
هر کلمه باید بخشی از مسئولیت جمله را بر عهده بگیرد و اگر یک کلمه میتواند به خوبی از عهدۀ مسئولیتش برآید، نباید آن مسئولیت را میان چند کلمه تقسیم کرد.
هدف و نهایت چیزی که این گروه از گفتن و نوشتن این گونه سخنان دنبال میکنند، این است که نباید به زندگی خیلی اهمیت داد.
“هدف آنان از اینگونه سخنان، این است که زندگی را نباید جدی گرفت.”
“هدف آنان از این گونه سخنان، این است که زندگی را نباید جدی گرفت.”
تقاضا میشود نسبت به ثبت نام کسانی که برای کلاسهای نویسندگی حضور به هم میرسانند و علاقهمند به فراگیری این فن مهم و شریف میباشند، اقدام مقتضی به عمل آید.
“خواهشمند است علاقهمندان را به کلاسهای آموزشی نویسندگی، ثبت نام فرمایید.”
5-2. همواری و بیتکلفی:
نباید فراموش کرد که زیباترین جمله، آسانترین جمله است و آسانترین جمله، آن است که خالی از تکلف باشد.
گاهی قایقها هنگام عبور از این شیبراهها، دستخوش دزدی قرار میگرفتند.
“گاهی قایقها هنگام گذشتن از این راههای شیبدار، غارت میشدند.”
در ایران، نمک از شش هزار سال قبل از میلاد مورد استفاده قرار میگرفته است.
“نمک در ایران از شش هزار سال پیش از میلاد مصرف میشده است.”
نویسندۀ خوب و توانا، آن کسی است که همۀ سعی و کوشش او این است که آنچه مینویسد، برای عموم مردم و همۀ افراد جامعه، مثمر ثمر باشد و همگان از آن سود برند.
“نویسندۀ توانا کسی است که میکوشد آثارش برای همگان سودمند باشد.”
شکل سر این جانور مانع از آن میشود که جانوران دیگر به آسانی آن را ببلعند.
“شکل سر این جانور نمیگذارد که جانوران دیگر به آسانی آن را ببلعند.”
او جایزۀ نخست را اتخاذ کرد.
“او جایزۀ نخست را گرفت.”
گاهی نیز برای تکلفزادیی از جمله، چارهای جز تبدیل آن به جملات کوتاهتر نیست :
بارش برف شدید مردم را ناگزیر به استفاده از لباسهای گرم کرد.
“بارش برف شدید، مردم را ناگزیر کرد جامههای گرم بپوشند.”
6-2. چینش طبیعی:
به تقریب میتوان گفت در زبان فارسی، برای هیچ یک از اجزای جمله، جای خاصی ضرورت دستوری ندارد؛ بنابراین لزوم دستوری ندارد که فعل بعد از فاعل یا قید پس از فعل یا حرف اضافه و متمم آن پس از اسم بیاید.
به جملهای که در آن نظم دستوری رعایت میشود، “جملۀ مستقیم” میگویند و غیر آن را “جملۀ غیرمستقیم”.
نظم دستوری جملۀ ساده، این گونه است:
*نهاد یا فاعل + فعل لازم: سعید آمد
*نهاد یا فاعل + مفعول + فعل متعدی: سعید کتاب را آورد
*نهاد + گزاره + فعل ربطی: سعید دانشجو است
*نهاد یا فاعل + مفعول + متمم یا قید + فعل ربطی یا اسنادی: خداوند، بندگانش را در هنگام سختی، هرگز رها نمیکند
در جملههای غیرمستقیم نظم گفته شده به هم میخورد و نویسنده یا شاعر، شکل دیگری به جمله میدهد: بیدار است هنوز چشمهای آرزومند؛ آیا خواهد دید تو را روزی؟
در زیر یک جمله با چند گونه چینش اجزا آمده است که برخی گنگ و برخی گویا است:
- 1.به گرد خورشید، زمین هر ساله یک بار میگردد.
- 2.یک بار هر ساله زمین به گرد خورشید میگردد.
- 3.هر ساله یک بار زمین به گرد خورشید میگردد.
- 4.زمین هر ساله به گرد خورشید یک بار میگردد.
- 5.زمین هر ساله یک بار به گرد خورشید میگردد.
در جملات زیر، بدون هیچ دلیل موجه یا فایدهای، چینش طبیعی کلمات به هم ریخته است:
محقق نباید به هیچ وجه از خصلتهای روانی خود تحت تأثیر قرار گیرد.
“مؤلف نباید به هیچ وجه زیر تأثیر خصلتهای روانی خود قرار گیرد.”
به سختیها تن باید داد/ باید تن به سختیها داد/ تن باید داد به سختیها/ تن به سختیها باید داد.
“باید به سختیها تن داد.”
هرآنچه سؤال یا مُشکلی در ارتباط با این مقاله دارید از طریق دیدگاه در میان بُگذارید، دیدگاه شما بدون پاسخ نخواهد ماند.

علی محمد صلاحی
متخصص بازاریابی دیجیتالبنیانگذار شاهراه وب
کسب و کار شما میتواند رشد کند. درآمد شما میتواند چند برابر شود. فقط کافی است مسیر درست را بشناسید و مشتریان خود را در زمان درست، مکان درست و به روش درست هدف قرار دهید. من در این مسیر همراه شما هستم.
دربارۀ من
نویسندۀ کتاب و دهها مقاله، گسترۀ موضوع بازاریابی دیجیتال، مدرس دورههای آموزشی و وبینار همچنین مشاوره و تبلیغات کسب و کارهای آنلاین. به مدیران و کارآفرینان کمک میکنم که کسبوکارشان را در دنیای دیجیتال بهینهسازی کنند تا به درآمدهای بیشتری برسند.
اگر تمایل به راهاندازی امپراطوری آنلاین خود دارید، همین الان با من تماس بگیرید.
👤 تولید محتوا:
با دوستان خود به اشتراک بگذارید
کپی با ذکر منبع بدون اشکال است
لطفاً به این مقاله امتیاز دهید
چقدر این مقاله مفید بود؟
بر روی یک ستاره کلیک کنید تا امتیاز شما مشخص شود!
میانگین امتیاز 5 / 5. تعداد آرا: 1
اولین نفری باشید که به این مقاله امتیاز میدهید
متاسفیم که این مقاله برای شما مفید نبود!
اجازه دهید این مقاله را بهتر کنیم!
به من بگویید چگونه میتوانم این مقاله را بهبود بخشم؟