چگونه بهتر بنویسیم (بخش چهارم)

چگونه بهتر بنویسیم (بخش چهارم)

7-2.پیوستگی معنایی میان نهاد و گزاره:

چنیش اجزای جمله نباید به گونه‌ای باشد که ارتباط میان نهاد و گزاره به دست‌انداز افتد. خواننده، به طور طبیعی اولین جزء جمله را نهاد می‌پندارد و بر همین پایه، جمله را فهم و تحلیل می‌کند.

“هنگامی که در دانشگاه تدریس می‌کرد، زندگی‌نامۀ خود را نوشت.” خواننده انتظار می‌کشد خبر یا گزاره‌ای برای “هنگام تدریس در دانشگاه” بیاید. بهتر است جملۀ بالا این گونه نوشته شود:

“وی هنگامی که در دانشگاه تدریس می‌کرد، زندگی‌نامۀ خود را نوشت.”

در سال‌هایی که دانست علم قادر به پاسخ‌گویی به پرسش‌های او نیست، به سوی فلسفه رفت.

“او بعد از ناامیدی از علم، به سوی فلسفه رفت.”

حافظ به دلیل جایگاهی که در میان ایرانیان دارد، بیشترین توجه به دیوان او می‌شود.

“به دلیل جایگاهی که حافظ در میان ایرانیان دارد، بیشترین توجه به دیوان او می‌شود”

8-2. ترتیب منطقی جملات:

وقتی چند جمله را به یکدیگر عطف می‌کنیم، باید ترتیب آن‌ها منطقی باشد.

سپس نویسنده وارد موضوع اصلی کتاب می‌شود و کتاب دربارۀ شیوۀ نقد نظریه‌های دین شناختی است و باقی کتاب در حکم مقدمه است.

توضیح دربارۀ “شیوۀ کتاب” بر  خبر دادن از “ورود نویسنده به مقدمه” تقدم دارد.

“کتاب دربارۀ شیوۀ نقد نظریه‌های دین شناختی است. نویسنده پس از ذکر مطالبی در مقدمه، وارد موضوع اصلی کتاب می‌شود.”

متأسفانه خبردار شدیم که در استان گلستان سیل آمده است.

قید “متأسفانه” به دلیل نزدیکی‌اش با فعلِ “خبردار شدیم”، به همان برمی‌گردد؛ در صورتی که تأسف نویسنده از “سیل” است، نه از خبرداری و آگاهی از آن. باید می‌نوشت:

“خبردار شدیم که در استان گلستان متأسفانه سیل آمده است.”

ما برخلاف انتظار مردم، به واکنش‌هایی بر می‌خوریم که منطقی نیست.

“بر خلاف انتظار مردم” باید به “واکنش‌های غیرمنطقی” برگردد، نه به “ما”. بنابراین چینش منطقی جمله این‌گونه است:

“ما به واکنش‌های بر می‌خوریم که برخلاف انتظار مردم، منطقی نیست.”

آمارها نشان می‌دهد که زنان بیشتر به تحصیل علاقه دارند تا مردان.

“آمارها نشان می‌دهد که زنان بیشتر از مردان به تحصیل علاقه دارند.”

9-2. کاستن از فعل‌های مرکب با معانی مجازی:

فعل‌های مرکبی که معانی کنایی و مجازی دارند، گاهی کلام را اندکی زیبا می‌کنند، اما همواری و رسایی را از آن می‌گیرند. فعل ساده و غیرترکیبی، جمله را ساده و دل‌نشین می‌کند. نویسندگان تازه‌کار دوست دارند به جای “بشود” بنویسند “صورت بگیرد” و به جای “ارزش دارد” بنویسند “از ارزش برخوردار است”

اخلاق و ارزش‌ها کمتر توجه به عمل آمده است.

“به اخلاق و ارزش‌ها کمتر توجه شده است.”

شعر خوانی، موجب افزایش ذوق نویسنده می‌شود.

“شعر خوانی، ذوق نویسنده را افزایش می‌دهد.”

کشورهای توسعه نیافته دارای روحیۀ خودباختگی هستند.

“کشورهای توسعه نیافته، روحیۀ خودباختگی دارند.”

رعایت کردن حقوق دیگران به عنوان یک ارزش انسانی به شمار می‌رود و نقش مهمی را در آرامش جامعه ایفا می‌کند.

“رعایت حقوق دیگران، ارزش انسانی دارد و آرامش جامعه در گرو آن است.”

10-2. تتابع افعال و اضافات:

یکی از ویژگی‌های زبان فارسی، آن است که در همۀ جملات آن باید دست‌کم یک فعل حضور داشته باشد؛ اما ضرورتی ندارد که فعل همیشه در پایان جمله بیاید.

وی نخستین کتاب خود را در سال‌هایی که معلم فلسفه بود، نوشت.

“وی نخستین کتاب خود را در سال‌هایی نوشت که معلم فلسفه بود.”

بررسی رویدادهای مهم تاریخی ایران دورۀ قاجاریه، بسیار درس آموز است.

“بررسی رویدادهای مهمی که بر ایران در دورۀ قاجاریه گذشت، بسیار درس آموز است.”

بررسی ادبی قصاید شاعران بزرگ عصر سلجوقی، توانایی‌های زبان فارسی را آشکارتر می‌کند.

“عصر سلجوقی، قصیده سرایان بزرگی دارد که بررسی آن‌ها، توانایی‌های زبان فارسی را آشکارتر می‌کند.”

فصل چهارم

زبان علمی و زیبانویسی

به هر روی، علم، جست‌وجو است و زبان آن، گفت‌وگو. این زبان، اشتلم نمی‌کند؛ درشت نمی‌گوید؛ خواننده را سر نمی‌دواند؛ چشم‌بندی و تردستی ندارد؛ به بهانۀ آراستگی، بر چشم کور وسمه نمی‌کشد؛ جو را گندم نمی‌نماید؛ هوچی گری نمی‌کند؛ گزنده سخن نمی‌گوید؛ حرمت کلمه را می‌داند؛ با خودی و غیر خودی جانب ادب و انصاف را فرو نمی‌گذارد، و “هر” اندیشه‌ای را سزاوار درنگ می‌داند.

برخی از متون نیز گاه با اشاراتی ناقص به آرای مخالف، می‌کوشند با این ویروس‌های ضعیف، خود را واکسینه کنند. این متون، آرای دیگران را ویروس می‌دانند و به همین دلیل، هرگز گزارش کامل و منصفانه‌ای از آنها نمی‌دهند؛ اما برای واکسیناسیون خود، شکل ضعیف شدۀ آنها را گزارش می‌کنند تا در نوبت نقد، چندان به زحمت نیفتند.

1.سازگاری و همبستگی:

همبستگی واژه‌ها یا مراعات نظیر، از آرایه‌های مهم سنتی در شعر کلاسیک و نثر معیار است. در این آرایه، نویسنده به هم‌خوانی و هم‌گرایی واژه‌ها می‌اندیشد و می‌داند که تناسب اجزا و اندام جمله هم‌گرایی واژه‌ها می‌اندیشد و می‌داند که تناسب اجزا و اندام جمله اگر چه در همه جا ممکن و به یک معنا نیست همیشه موجب زیبایی و باعث دلربایی است؛ زیرا جمله‌ای که سازه‌های آن همسازی دارند،

نمادی از طبیعت زیبا و منظومۀ هستی است:

جهان چون زلف و خط و خال و ابروست

که هر چیزی به جای خویش نیکوست

دور از آبادی نیست اگر بگوییم بخش مهمی از توفیق گویندگان بزرگ پارسی، در گرایش آگاهانه و گاه ناخودآگاه آنان به سازگاری و تناسب واژگانی است. بنابراین و بنا بر اهمیتی که تناسب در زیباسازی متن‌های علمی دارد، سزاوار است که آن را نیک بشناسیم و در کار بست آن مهارت یابیم.

سازگاری واژه‌ها، یعنی آکندن جمله از واژه‌هایی که نسبتی آشکار یا پنهان با یکدیگر دارند؛ مانند کلمه‌های “چنگ” و “دل” هر دو از اعضای بدن انسان است و هم‌نشینی آنها در جمله، بازتابی از همسایگی آنها در بدن انسان است. همچنین در شعر “دل خوش، سیری چند؟” میان دل و سیری تناسبی است که مثلا در “دل خوش کیلویی چند” وجود ندارد.

مثلا ما می‌دانیم که موج و دریا و گرداب و ساحل و کشتی، در جهان بیرونی پیوسته در کنار هم‌اند و بدون یکدیگر وجود خارجی ندارند. بر این پایه، نویسنده اگر به هر دلیلی نام یکی از این پدیده‌ها را در جمله‌ای آورد، باید بکوشد پای دوستان و دشمنان آن را نیز به جمله باز کند. مثلا بگوید :”با این کشتی شکسته و این موج‌های هولناک، ما کجا و ساحل سبک باری کجا؟” همین جمله را به گونه‌های زیر هم می‌توان نوشت که در آنها تناسب کمتری وجود دارد:

با این کشتی شکسته و این موج‌های هولناک، ما کجا و راه نجات کجا؟

با این کشتی شکسته و این مشکلات کمرشکن، ما کجا و سرمنزل مقصود کجا؟

با این پای شکسته و این راه دراز، ما کجا و ساحل سبک باری کجا؟

آیا در جهان بیرون، هیچ نسبت ویژه‌ای میان کشتی و مشکلات روزمره وجود دارد که بتوان جملۀ دوم را توجیه بلاغی کرد؟ میان پای شکسته و ساحل سبک باری، چطور؟ اگر کشتی نویسندۀ جملۀ دوم، سالم بود، به سرمنزل مقصود می‌رسید، یا به ساحل نجات؟

پایه‌های نظری تناسب:

آرایۀ تناسب یا سازگاری، دست کم سه مبنای نظری دارد:

1- رابطۀ طبیعی میان زیبایی و تناسب:

ترکیب رنگ‌های آبی و سرخ و مشکی و سبز در لباس، چشم بیننده را می‌زند و دلش را آشوب می‌کند. کسی که این رنگ‌ها را برای شلوار و پیرهن و بالاپوش و کلاه خود برمی‌گزیند، به ناخودآگاه بیننده‌اش، اعلان جنگ داده است.

2- خویشاوندی و همسایگی واژه‌ها:

اقتضای این واقعیت زبانی، آن است که نویسنده، باید تا آن جا که ممکن است در ساخت جمله‌ها از واژه‌هایی بهره گیرد که با یکدیگر خویشی یا همخونی یا همسایگی یا نوعی دیگر از ارتباط (مانند ارتباط هارمونی یا هماوایی) را دارند.

3- ناخودآگاهی:

تناسب اگر هنرمندانه باشد و در آن زیاده‌روی نشود، ناخودآگاه خواننده را بیش از خودآگاه او زیر نفوذ خود می‌گیرد و به اصطلاح از راه پنهان وارد می‌شود؛ به طوری که گاهی خواننده، خود نیز نمی‌داند چرا از فلان جمله خوشش آمده یا نیامده است.

2.غنای واژگانی و تنوع کلامی:

خواننده، تنوع‌طلب است؛ پس یکنواختی جمله‌ها یا واژه‌ها یا لحن عبارات، موجب خستگی زودرس او می‌شود.

یک.غنای واژگانی:

به واقع معانی و مفاهیم، همچون جوانان رشید و خوش اندامی هستند که می‌توانند هر روز با لباسی نو و مناسب آن را روز از خانۀ ذهن ما بیرون آیند. آنان با هر جامۀ نو که بر تن می‌کنند، بر زیبایی و برازندگی خود می‌افزایند. آن که همیشه و در همه جا با یک لباس به چشم می‌آید، اندک اندک از چشم می‌افتد و حتی ممکن است دیده نشود.

نویسندگان، آنان‌اند که برای هر معنا که می‌شناسند، می‌توانند لباس‌های متعدد از بازار سخن بخرند و بر تن آن بپوشانند؛ و گاه خود نیز دست به قیچی شوند و جامه‌ای نو بدوزند.

به هر روی اگر همیشه برای هر مفهومی فقط یک کلمه در ذهن ما حاضر شود و از احضار واژه‌های مشابه و هم ردیف آن ناتوان باشیم، باید بدانیم که نخستین پلّۀ نویسندگی را نپیموده‌ایم. دربارۀ غنای واژگانی، در آرایۀ “خاص نویسی” با تفصیل و مثال‌های بیشتری سخن خواهیم گفت.

دو.تنوع در ساختمان جمله:

بر این پایه، هنرجوی نویسندگی، باید ذهن خود را فیزیوتراپی کند و تا می‌تواند آن را ورز دهد، تا از کاهلی و تنبلی برهدر و ضرورت ساده‌نویسی را بهانۀ بی‌مایگی در جمله‌سازی نکند.

کسی از من دروغ نشنیده است.

از دهان من دروغ بیرون نمی‌آید.

من از دروغ گویان نیستم.

نویسنده‌ای که مطالعۀ شعر در برنامۀ روزانه یا هفتگی یا ماهانۀ او نیست، کمتر می‌تواند جمله‌هایی با نقشه‌های متفاوت بسازد و، در نتیجه، ساختمان جمله‌های او شبیه به یکدیگر است.

سه تنوع در لحن:

خطیب ماهر، می‌داند که یک نواختی صدا و لحن سخن، ملال‌آور است و شنوندۀ ملول، جز فرار از مجلس سخنرانی، به چیزی دیگر نمی‌اندیشد.

مثلا حواس خواننده از حواس شنونده جمع‌تر است و رغبت مخاطب نویسنده به دانستن، بیشتر از میل شنونده به آگاهی‌های نظری و عمیق است.

جسم عالم را برتر از جان جاهل آفریده‌اند.

علفزار جهل، در خور آنان است که طعم دانش را نچشیده‌اند.

تاریک خانۀ حیرت است و کاشانۀ حسرت، دلی که در آن شعلۀ دانش نمی‌رقصد.

چهار.تنوع در تعبیر یا زوایۀ دید (کنایه):

نویسنده‌ای که به خودت جرأت می‌دهد از نقطه‌ای که برای خواننده‌اش قابل پیش‌بینی نیست، به موضوع بنگرد، از ورطۀ کلیشه‌ها بیرون آمده است؛ اگر چه ممکن است به دام دیریابی و بیگانگی با فهم خواننده افتد.

یک.

ورود از راه‌های ناشناخته، خواننده را غافل‌گیر می‌کند، و غافل‌گیری (به هر اندازه‌ای) خواننده را به هیجان می‌آورد، ذائقه‌اش را تغییر می‌دهد و بر رغبت او برای ادامۀ مطالعه می‌افزاید.

دو.

تنوع در منظر، موجب ورود واژه‌های جدید می‌شود و بر غنای واژگانی نویسنده می‌افزاید. مثلا کسی که به جای “من هنوز نمرده‌ام” بگوید :”من هنوز روی زمینم نه زیر خاک” چند واژۀ جدید را به کار گرفته است : زمین، روی، زیر، خاک. این کلمه‌ها، نسبت به اقتضای جمله و واژگانی که چنین مضمونی می‌طلبد، تازگی دارد. یعنی به طور معمول در چنین جمله با چنین مضمونی، کسی انتظار کلمات زمین، روی، زیر و خاک را ندارد، و بیشتر منتظر کلماتی مانند مردن و نمردن است.

سه.

چشم‌اندازهای متنوع، تخیل خواننده را فعال می‌کند. تخیل برای تعقل، مانند دورخیز برای پریدن است. کسی که تخیل قوی نداشته باشد، خردورزی او نیز پرش چندانی ندارد.

چهار.

تنوع در منظر، باعث می‌شود که نویسنده سخن خود را مستقیم نگوید و می‌دانیم که این شیوۀ سخن گویی گاهی مؤثرتر است.

اینترنت.

در آینده‌ای نه چندان دور، میدان فرهنگ و بلکه سیاست در اختیار لشکر wwwها خواهد بود.

مطالعه.

وقتی رو در روی کتاب می‌نشینیم، به هر چه جهل و تاریکی است، پشت کرده‌ایم.

مطالعه.

هوشمندترین تماشاگر جهان، چشمی است که واژه می بلعد و جمله می‌نوشد.

مطالعه.

آغوش کتاب را به روی خود گشودم و تا صبح آن را رها نکردم.

تربیت.

غنچه تا از باد و باران سیلی نخورد، نمی‌شکوفد/ خندان نمی‌شود.

در جهان دو چراغ روشن است: اولی در خانۀ تو است؛ دومی را هر چه گشتم، نیافتم.

در این جمله، گوینده بنا دارد که به مخاطب بقبولاند که در همۀ جهان بیش از یک معشوق برای او وجود ندارد. ابتدا می‌گوید “دو چراغ روشن است”. وقتی نشانی چراغ اول را می‌دهد، خواننده منتظر است که نشانی چراغ دوم را بشنود؛ ناگهان می‌فهمد که چراغ دومی در کار نیست! پس او بیش از یک محبوب ندارد. همین مضمون را می‌توانست سرراست‌تر هم بگوید، اما این تأثیر و زیبایی را نداشت.

مثال دیگر از همین نوع:

فرض کنید نویسنده یا گوینده‌ای می‌خواهد بگوید تنها راه موفقیت در نویسندگی، مطالعۀ آثار بزرگان و نویسندگان برجسته است. منظر عام و تکراری این است که بگوید “تنها راه این است و جز این نیست” یا شبیه این جمله. اما اگر تنوع طلب باشد، دنبال راه جدیدی برای تأکید بر مطالعه می‌گردد و مثلا می‌گوید :”برای پیشرفت در نویسندگی، دو راه وجود دارد : نخست مطالعه و دوم مطالعه.” در واقع، یعنی هیچ راه دیگری وجود ندارد.

نکوهش توجیه.

استدلال باید مادر اعتقاد باشد نه دایۀ آن.

امید.

نیمۀ پر لیوان را دیدن.

خوابیدن.

وداع با بیداری.

ماه.

خورشید شب.

تبدیل کتاب به لوح فشرده (سی دی).

ترجمۀ کتاب به زبان صفر و یک.

یدک.

چرخ پنجم.

3.خاص نویسی:

مبنای قاعدۀ “خاص نویسی” این است که “هر قدر بسامد کلمه‌ای پایین‌تر باشد، کاربرد آن بهتر است.

چهارصد کلمه به کار رفته است. خاص نویسی، این عدد را به پنج تا هفت صد کلمه می‌رساند و به این ترتیب فضای متن، رنگارنگ، شاداب و شورآفرین خواهد شد.

به خاطر شرایط خاص سیاسی، ابلاغ رسالت پنهان صورت می‌گرفت.

“به اقتضای شرایط خاص سیاسی، ابلاغ رسالت پنهان صورت می‌گرفت.”

خاص نویسی با فعل‌های ساده:

راهی که او پیشنهاد کرد، گره را باز کرد.

“راهی که او پیش نهاد، گره را گشود.”

در این مقاله آثار عقل‌گرایی را در فهم متون دینی بررسی می‌کنیم.

“در این مقاله آثار عقل‌گرایی را در فهم متون دینی بر می‌رسیم.”

فواید خاص نویسی:

هنر و فایدۀ خاص نویسی، این است که دست نویسنده را برای استفاده از هر کلمه‌ای در هر موضوعی باز می‌کند.

مخترع اینترنت، پرومته‌ای بود که آتش را از خدایان ربود و به انسان‌ها هدیه کرد، بی آن که خدایان المپ او را در کوه‌های قفقاز به زنجیر کشند و به مجازات سنگینش مقدر فرمایند.

ما گاهی به عشق محتوا، قالب آن را می‌پرستیم. محتوا رخت به جایی دیگر انداخته است و ما هنوز در تار و پود خرقۀ او سیر و سلوک می‌کنیم! قالب‌ها در گذر زمان، می‌پوسند، خانۀ مار و مور می‌شوند، گاهی هم لانۀ اژدها. ساده دلان، به عشق محتوا، جذب قالب‌های آشنا و دیرین می‌شوند؛ غافل از آن که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. ارزش قالب‌ها به محتوا آنها است، و اگر – به هر دلیلی – آن محتوا به قالبی دیگر رفت و کالبدی دیگر پذیرفت، جای قالب پیشین، موزه‌ها است، نه کوچه و خیابان و زندگی روزمرۀ مردم. روح که بیرون رفت، جسم نازنین، جنازه می شود.

4.زنده نویسی:

زنده نویسی، یعنی شخصیت بخشی به اشیا و جانمندانگاری مفاهیم.

انسان با مرگ به دیاری می‌رود که قانون و روشی دیگر دارد.

“مرگ، آدمی را به دیاری می‌فرستد که قانونی دیگر دارد و روشی دیگر.”

5.محسوس نویسی و تصویر سازی:

محسوس نویسی و تصویرسازی از کهن‌ترین گرایش‌های کلامی در همۀ زبان‌ها است. در زبان فارسی نیز اشتهای سیری ناپذیری برای بهره‌گیری از واژه‌هایی است که با امور حسی پیوند دارند. امور حسی، در برابر مفاهیم ذهنی و انتزاعی قرار می‌گیرد و شامل دیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها، چشیدنی‌ها، اعضای بدن و… است.

6.حلّ:

حلّ یا تحلیل، در لغت به معنای شکافتن و از هم جدا کردن است، و در اصطلاح اهل ادب، گرفتن الفاظ آیه‌ای از قرآن مجید یا حدیث یا شعر یا مثلی مشهور و آوردن آن در میان گفتار و نوشتار است، به طوری که عبارت اصلی از شکل و وزن پیشن خود بیرون آید. اما اگر اقتباس از صورت گیرد، نام آن “درج” یا تضمین است.

عرصۀ مدیریت را باید جوانان واگذاشت و خود از این میکده بیرون آمد.

هر لحظه از این عمر گرامی، جامی است که شتابان از پیش چشم ما می‌گذرد و اگر آن را از دست ساقی زمانه نرباییم، بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم.

7.تلمیح:

تلمیح، یعنی به گوشۀ چشم نگریستن، و در اصطلاح آن است که گوینده در ضمن کلام خود به داستانی زبانزد یا مثلی معروف یا آیه و حدیثی آشنا اشاره کند.

جامعه‌ای که مسئلۀ آن، در نیمی از سال این است که قمه بزنیم یا نزنیم، و در نیمۀ دوم، این است که از روی آتش بپریم یا نپریم، راه درازی تا قله‌های عقلانیت دارد.

تلمیح به نزاع قمه‌زنی و چهارشنبه سوری است.

8.آهنگ کلام:

دانش و آگاهی‌ای که در این راه لازم است، فقط نزد کارشناسان و متخصصان است.

با جابه جایی “دانش” و  “آگاهی” وزن و آهنگ کلام بسیار بهتر می‌شود:

“آگاهی و دانشی که در این راه لازم است، فقط نزد کارشناسان و متخصصان است.”

افزون بر این، در آهنگین سازی کلام، از تک مضراب‌های لفظی هم می‌توان سود برد؛ مانند “خطا و خطر”، “تکیه و تأکید”،”فاز و فضا”، “مرگ و میر”، “نام و نان”، “گرفت و گیر”، “رشد و رویش”، “نق و ناله”، “تب و تاب”،”خبط و خطا” و”روضه و روزه”.

9.صمیمیت و شوخ طبعی:

یک.

اهل فضل فروشی به خواننده و مرعوب کردن او نباشد. پاورقی‌های اضافی، حاشیه‌های بی ربط، استفادۀ افراطی و نامربوط از اصطلاحات ناآشنا، گنده‌گویی و دست‌کم گرفتن خواننده، از مصادیق فضل فروشی است.

دو.

نویسنده باید آسان و بدون هیچ تکلیفی، هرگاه که لازم شد به ناتوانی یا بی اطلاعی خود در موضوعی اعترافات باعث می‌شود آنجا که نویسنده دربارۀ موضوعی نظر می‌دهد، خواننده به او اعتماد کند. نویسندگان معمولا در مقدمۀ اثر خود، اظهار خاکساری و نادانی می‌کنند و گاهی نیز مقدمۀ کتاب‌شان را با کلیشه‌هایی مانند “الاحقر” امضا می‌کنند؛ اما در سرتاسر اثر خود، هیچ اثری از فروتنی نشان نمی‌دهند. فروتنی در مقدمه و فراتنی در متن کتاب، تناقضی است که در بیشتر کتاب‌های علمی به چشم می‌خورد.

سه.

با خواننده باید صادق بود و هر چه را باید بداند، باید به او گفت. بهانه‌هایی مانند “شرح این مطلب در این مجال نمی‌گنجد” و “این زمان بگذار تا وقت دگر” اگر برای فرار از تنگناها و مسئولیت باشد، بی صداقتی و دور زدن خواننده است.

چهار.

شوخ طبعی و تبسم آفرینی، در صمیمیت اثر بسیار مؤثر است. نویسنده باید با خواننده‌اش مهربان و صمیمی باشد و گاهی با او شوخی کند. چند و چون شوخی‌ها باید به قدری باشد که اعتبار علمی نوشته را خدشه‌دار نکند و نیز ماهیت پژوهشی نوشتار را تغییر ندهد.

10.حسن مطلع مقطع:

نوشتۀ خود را چگونه شروع کنیم؟

شروع مقاله، از سخت‌ترین بخش‌های آن است. اگر مقاله، آغازی قوی و جذاب داشته باشد، گام بزرگی برداشته است.

اما در مجموع شاید بتوان آغازه‌های بهتر را در پیشنهادهای زیر جای داد:

1.ساده و خبری: نوشته را می‌توان بسیار ساده و معمولی شروع کرد. در این صورت جملات نخست باید، قوی و با صلابت باشد

2.داستانک: گاهی می‌توان مقاله را با داستان یا حکایت یا ماجرایی کوتاه شروع کرد. در این صورت لازم نیست که آن داستان یا ماجرا، واقعی باشد.

3.امثال و حکم و روایات: “می‌گویند ترس برادر مرگ است، ولی کسی نگفته است پدر و مادرش کیست. پدر ترس، جهل است. تا انسان نسبت به کسی و چیزی، یا محل و موضوعی بی اطلاع نباشد از آن نمی‌ترسد.”

مثال دیگر :”امام حسین (ع) فرموده‌اند: اگر دین ندارید، دست کم آزاده باشید. این سخن، به این معنا است که آزادگی، دایره ای فراتر از دینداری دارد. موضوع یادداشت حاضر نیز، ابعاد عینی و گسترۀ نظری “آزاداندیشی” است….”

4.شعر: در مقالات علمی، اگر چه استناد به شعر درست نیست، استفادۀ بلاغی از آن مانعی ندارد.

5.وصفی: این روش، مناسب نویسندگانی است که به توانمندی قلم خود اطمینان دارند و می‌دانند که از عهدۀ آن برمی‌آیند.

حسن مقطع:

پایان‌بندی اثر نیز اهمیتی ویژه دارد.

مقاله و هر نوشتار علمی نیز، خوب است که پایان خود را به آغازی دیگر در ذهن خواننده گره بزند.

این گره‌بندی، گاهی با طرح سؤال و گاه با بیانی نغز دربارۀ محتوای اثر و گاهی با افق گشایی و گشودن چشم اندازهای دیگر است.

به مثل پایان سورۀ حمد از خداوند می‌خواهیم که ما را از گمراهان و مغضوبان نگرداند. اما قاری این کلمات، هرگز نمی‌تواند گریبان خود را از این سؤال بیرون آورد که گمراه کیست و غضب خدا برای چیست.

هرآنچه سؤال یا مُشکلی در ارتباط با این مقاله دارید از طریق دیدگاه در میان بُگذارید، دیدگاه شما بدون پاسخ نخواهد ماند.

علی محمد صلاحی

علی محمد صلاحی

متخصص بازاریابی دیجیتال

بنیان‌گذار شاهراه‌ وب

کسب و کار شما می‌تواند رشد کند. درآمد شما می‌تواند چند برابر شود. فقط کافی است مسیر درست را بشناسید و مشتریان خود را در زمان درست، مکان درست و به روش درست هدف قرار دهید. من در این مسیر همراه شما هستم.

دربارۀ من

نویسندۀ کتاب و ده‌ها مقاله، گسترۀ موضوع بازاریابی دیجیتال، مدرس دوره‌های آموزشی و وبینار همچنین مشاوره و تبلیغات کسب و کارهای آنلاین. به مدیران و کارآفرینان کمک می‌کنم که کسب‌وکارشان را در دنیای دیجیتال بهینه‌سازی کنند تا به درآمدهای بیشتری برسند. 

اگر تمایل به راه‌اندازی امپراطوری آنلاین خود دارید، همین الان با من تماس بگیرید.

👤 تولید محتوا:

علی محمد صلاحی

با دوستان خود به اشتراک بگذارید

کپی با ذکر منبع بدون اشکال می‌باشد
لطفاً به این مقاله امتیاز دهید

چقدر این مقاله مفید بود؟

بر روی یک ستاره کلیک کنید تا امتیاز شما مشخص شود!

میانگین امتیاز 5 / 5. تعداد آرا: 1

اولین نفری باشید که به این مقاله امتیاز می‌دهید

متاسفیم که این مقاله برای شما مفید نبود!

اجازه دهید این مقاله را بهتر کنیم!

به من بگویید چگونه می‌توانم این مقاله را بهبود بخشم؟

پاسخی بنویسید