چگونه بهتر بنویسیم؟ (بخش دوم)
4-5- تطابق اجزای جمله:
بیتناسبی میان اجزای جمله، به ویژه میان فعل و فاعل، از عیبهای بسیار رایج است. ناهماهنگی میان اجزای جمله، یا به دلیل ناهمسانی فعل با نهاد (فاعل یا مسندالیه) از حیث مفرد و جمع بودن آن است، یا به دلیل بیتناسبی در نسبت و اِسناد است.
برخی از قواعد مربوط به هماهنگی اجزای جمله به این شرح است:
یک. مطابقت:
همسانی یا ناهمسانی فعل با نهاد (فاعل یا مسندالیه) از حیث مفرد و جمع، پیرو قواعد زیر است:
اگر نهاد مفرد بود، فعلش را نیز مفرد میآوریم؛ مانند “بهروز آمد”، “کتاب پاره شد.” گاهی از باب احترام، برای نهاد مفرد، فعل جمع میآورند؛ مانند “استاد گفتند…”
اگر نهاد، جمعِ جاندار بود، فعل را نیز جمع میآوریم؛ مانند “دانشمندان معتقدند….”
اگر نهاد، جمعِ غیر جاندار بود، در فعل آن دو وجه جایز است: مفرد و جمع. یعنی هم میتوان گفت :”فرشها سوخت” و هم میتوان نوشت: “فرشها سوختند”در گزینش یکی از این دو وجه، نویسنده باید به آهنگ و موسیقی درونی جمله توجه کند و هر کدام را که خوش آهنگتر و روانتر و رایجتر بود، برگزیند؛ ولی در فرهنگ زبانی ایرانیان، در این گونه جملات بیشتر از وجه مفرد استفاده میشود.
همچنین فاعل بیجانی که در ذات یا معنای آن، تحرک وجود دارد، و ما در آن احساس زندگی و حرکت میکنیم، در حکم فاعل جاندار است. بنابراین اگر به جای “ابرها می بارد” بگوییم “ابرها می بارند” بهتر است.
دو. تناسب:
گاهی میان نهاد و گزارۀ آن هیچ تناسبی نیست. به مثل کسی که میگوید :”زادگاه او ایران است، اما اکنون در خارج زندگی میکند” گویا توجه ندارد که گزارۀ دوم، تناسبی با نهاد جمله ندارد؛ زیرا در این جمله یک نهاد (زادگاه) و دو گزاره (است و زندگی میکند) وجود دارد. آیا فعل دوم (زندگی میکند) قابل استناد به “زادگاه” است؟ یعنی زادگاه او اکنون در خارج زندگی میکند؟!
درست آن است که بگوییم :”زادگاه او ایران است، اما وی اکنون در خارج زندگی میکند.”
در این جمله دو نهاد (زادگاه و وی) و دو فعل (است و زندگی میکند) وجود دارد. جملۀ بالا را این گونه نیز میتوان بازنویسی کرد: “او در ایران به دنیا آمد، اما اکنون در خارج زندگی میکند.”
گاهی دلیل بی تناسبی میان فعل و فاعل، بیتوجهی به معانی کلمات است. مثلا مینویسند:
“به حتم یکی از راههای دستیابی به این مقصود، در سایۀ همدلی و همکاری امکانپذیر است.” آیا راهها گاهی امکانپذیر و گاهی امکانناپذیرند؟ “راه” چگونه “امکانپذیر” است؟ باید نوشت:
“دستیابی به این مقصود، در سایۀ همدلی و همکاری امکانپذیر است.”
سه. خطا در تشخیص فاعل:
اگر فاعل مفرد به مضافالیه جمع اضافه شود، فعل را باید مفرد آورد و نباید به جمع بودن مضافالیه توجه کرد.
5-5- ناهمزمانی افعال:
زمانی افعال یک جمله باید یکسان باشد. در جملۀ زیر دو فعل وجود دارد و زمان هر یک غیر از دیگری است:
انتظار مردم از مسئولان این است که پس از این حادثۀ تلخ، بیدرنگ آستین همت بالا میزند.
نیمۀ اول جمله، زمان حال دارد و نیمۀ دوم، زمان ماضی؛ در حالی که باید برعکس باشد؛ این گونه:
“انتظار مردم از مسئولان این بود که پس از این حادثۀ تلخ، بیدرنگ آستین همت بالا زنند.”
در جملۀ پایین نیز “بایست” برای زمان آینده به کار رفته است که خطا است:
بایست باران بیاید تا کشاورزی رونق بگیرد.
“بایست”، فعل گذشته است و حال و آیندۀ آن “باید” و “میبایست” است.
6-5- عطف فعل وصفی:
در زبان فارسی، نوعی فعل وجود دارد که صرف نمیشود و برای همۀ اشخاص و زمانها به شکل “صفت مفعولی” میآید. شخص، زمان و وجه فعل وصفی، از فعلی که پس از آن میآید، معلوم میشود؛ مانند مثالهای زیر:
او به دانشگاه رفته، در رشتۀ ریاضی تحصیل کرد.
من به دانشگاه رفته، در رشتۀ ریاضی تحصیل کردم/ خواهم کرد/ میکنم.
7-5- حذف بی دلیل فعل:
حذف فعل، در صورتی روا است که تکراری باشد. مثلا در جملۀ:
“کشور ما فرهنگ غنی دارد و هم منابع فراوان دارد”، فعل “دارد” تکرار شده است.
میتوان آن را به دو گونۀ زیر نوشت:
“کشور ما هم فرهنگ غنی و هم منابع فراوان دارد.”
“کشور ما هم فرهنگ غنی دارد و هم منابع فراوان.”
اما جملۀ زیر خطا است:
کتابها را خریداری و به کتابخانه فرستادم.
زیرا فعل جملۀ اول که حذف شده است، “کردم” است و فعل جملۀ دوم “فرستادم” است. بنابراین دلیلی برای حذف یکی از آن دو وجود ندارد.
جملۀ بالا را به صورتهای زیر میتوان اصلاح کرد:
“کتابها را خریداری کرده، به کتابخانه فرستادم.” (استفاده از فعل وصفی)
“کتابها را خریداری کرده و به کتابخانه هدیه کردم.”(حذف فعل، با اعتماد به قرینه)
“کتابها را خریداری کردم و به کتابخانه فرستادم.”(بدون حذف)
8-5- تجزیۀ نهاد:
در گفتار گاهی نهاد مرکب را تجزیه کرده، هر جزء را جداگانه به کار میبریم؛ اما تجزیۀ نهاد در نوشتار روا نیست. مثلا نمیتوان نوشت:
کتابهای علمی، نثرش باید محکم و درست باشد.
نهاد جملۀ بالا، در واقع گروه اسمیِ “نثر کتابهای علمی” است. بنابراین باید این گونه نوشت:
“نثر کتابهای علمی، باید محکم و درست باشد.”
9-5- جمعهای ناروا:
گفتیم که در فارسی و اکثر زبانهای زندۀ دنیا، جمع مکسر وجود ندارد. بنابراین کلمههایی مانند “دراویش”، “خواقین”، “بساتین”، “دساتیر”، “فرامین” و “اکراد” بیرون از قاعدهاند. در فارسی برای جمع، از دو علامت استفاده میشود: “ها” و “ان”.
هر کلمهای – اعم از این که فارسی باشد یا غیرفارسی، و جاندار باشد یا غیرجاندار – میتوان با “ها” جمع بست؛ مانند کتابها، مردها، سنگها، زمینیها، خداها، سرها، بو علی سیناها. اما جمع واژهای با الف و نون، مشروط به جانداری آن است؛ مانند خدایان، مردان، زمینیان، سگان، درختان، گلان.
جمع کلمات فارسی با علامت غیرفارسی روا نیست. بنابراین کلماتی مانند “بازرسین” یا “آزمایشات” یا “دراویش” غلط است.
نویسندگان پیشین (بهویژه در دوران پیش از مغول) جمعهای عربی را کمتر به کار میبردند و کلمههای تازی را به پارسی جمع میبستند و به جای کتب، حقایق، مکاتب، مکاتیب، مصائب، علما، امرا، شعرا، وزرا، معلمین، متقدمین، مدرسین و اتفاقات، مینوشتند:
کتابها، حقیقتها، مکتبها، مکتوبها، مصیبتها، عالمان، امیران، شاعران، وزیران، معلمان، متقدمان، مدرسان و اتفاقها.
از مصادیق جمعهای ناروا، جمعالجمع است؛ مانند طلابها، حروفها، اسلحهها، حوادثات، قبایلها، کسورات، منازلها، حواسها، عملیاتها، انتخاباتها.
قصور نیز یعنی کوتاهی. بنابراین فتوحات و قصورات، درست است.
درزبان فارسی (مانند زبان عربی) جمع بستن اعلام یا خواص صحیح نیست، مگر این که از آن معنای عام اراده شود. بنابراین وقتی میگوییم “ایران مهد پرورش “ابن سینا”ها و “مولوی”ها است.” از ابن سینا و مولوی، معنای عام دانشمندان بزرگ در فن پزشکی و شاعری را منظور کردهایم . در این صورت برای جمع بستن، تنها از علامت “ها” میتوان استفاده کرد و اسم خاص هم بهتر است میان نشانههای برجستهساز (گیومه یا کوتیشن) قرار گیرد.
10-5- اضافه به حرف اضافه:
از غلطهای رایج، اضافۀ اسم یا حرف به “حرف اضافه” است؛ مانند “جدای از این که ادیان ریشۀ آسمانی دارند….”، “استفادۀ در چارچوب قانون”، “سوای از این که”، “برای از تو سخن گفتن ناتوانم”، “خطای در فکر”، “بقای بر تقلید از میّت”، “مهر مادر، آمیختۀ با جسم و جان ما است”، “سالبۀ به انتفای موضوع” و “رضای به قضای الهی”.
این اضافهها غلط است. درست این است که بنویسیم :
جدا از این که ادیان ریشۀ آسمانی دارند، از خاستگاههای اجتماعی نیز برخوردارند.
استفاده در چارچوب قانون، سوءاستفاده نیست.
سوا از کلام اسلامی، فلسفه را هم نزد استادان برجسته آموخت.
برای سخن گفتن از تو ناتوانم.
تعصب و تحجر، از خطا در تفکر است.
بقا بر شیوههای قدیم، گرههای امروز را باز نمیکند.
بقا بر تقلید میّت، جایز است.
مهر مادر، آمیخته با جسم و جان ما است.
این قضیه، سالبه به انتفای موضوع است.
رضا به قضای الهی، نشانۀ ایمان است.
دانستنی است که گاهی حرف اضافه با متمم خود، صفت است. در این صورت، اضافه به حرف اضافه نادرست نیست؛ زیرا در واقع اضافۀ موصوف به صفت مرکب است؛ مانند “استفادۀ بجا” و “آشنای در غربت”.
در مثال اول، کلمۀ “استفاده”به صفت ترکیبی (بجا) اضافه شده است، نه به حرف اضافۀ “به”. سر هم نوشتن “بجا” نشانۀ صفت بودن آن است؛ و گرنه باید “به جا” نوشته میشد. در مثال دوم، ترکیبِ “در غربت” نیز صفت مرکب، به معنای “غریب” است. همچنین در جملۀ “مولوی، شاعر بنام فارسی است.” کلمۀ شاعر به صفت مرکب (بنام) اضافه شده است، نه به حرف اضافۀ “به”. در عبارتهایی مانند “ای آشنای از من گریخته” است که بعد از حرف اضافه و متمم آن (از من) آمده است.
صورت ساده و نثری آن، این گونه است: “ای آشنای گریخته از من” همچنین است مصرع ” این جا برای از تو نوشتن هوا کم است” صورت اصلی و نثری آن، این گونه است: این جا برای نوشتن از تو و دربارۀ تو، هوا کم است.
6. کاربردهای بیمعنا و نابجا کلمات:
باریکبینی در معنا و نسبت میان کلمات، از بایستههای درستنویسی است. گاهی کلمات در معنای خود به کار نمیروند و در جای خود نمینشینند. برخی کلماتی که گاه در معنا یا در جای خود به کار نمیروند، به این قرار است:
“ناجی”، یعنی نجات یابنده، نه نجات دهنده، نجات دهنده، “منجی” است.
“نگاه داشتن” به معنای نگهداری و حفظ است، نه نگاه کردن یا نگرستن. بنابراین جملۀ “نخست نگاهی داریم به اهم اخبار” غلط است.
کلمۀ “همراه” نیازی به حرف اضافه “با” ندارد. “همراه او رفتم” بهتر است از “همراه با او رفتم”.
“استفاده” کردنی است و “سود” بردنی؛ نه بر عکس.
“اخیر الذکر” درست است، نه “فوق الذکر”، و بهتر از هر دو “پیش گفته” یا مانند آن است.
محققی که مطالعات معرفت شناختی دارد، اگر خود را “معرفت پژوه” بخواند و بداند، سخنی خلاف تواضع نگفته است؛ بر خلاف هنگامی که خود را “معرفت شناس” میخواند.
بهتر است کلمۀ “طریق” را در معنای درست، یعنی “راه” به کار بریم، نه در معنای روش و شیوه. “طریق قانون” یعنی “راه قانون” اما جملۀ “پیامک دادن، طریق مجازی برای ارتباطگیری است” معنای درستی ندارد؛ زیرا “پیامک دادن” راه نیست؛ روش است.
همچنین در ترکیب “طریق شفاهی”، “طریق” در معنای روش و شیوه به کار رفته است که چندان درست نیست. همچنین در عبارت “پیامبران به طریق گفتوگو و با شیوۀ مسالمتآمیز پیام خود را ابلاغ کردند” کلمۀ “طریق” در معنای روش به کار رفته است که غلط است.
“سوگمندانه” قید حالت است برای گوینده؛ یعنی باید مربوط به او شود، نه موضوعی که دربارۀ آن سخن میگوید. بنابراین جملۀ “سوگمندانه جامعۀ ما قانونگرا نیست” درست نیست؛ چون جامعۀ قانونگریز، سوگمند نیست؛ بلکه گوینده، از قانونگریزی جامعه سوگمند است. درستتر آن است که بگوید:”سوگمندانه باید گفت جامعۀ ما قانونگرا نیست.”
همچنین به دلیل بار عاطفی سنگین و اندوه فراوانی که در “سوگ” است، قید “سوگمندانه” را باید در جایی به کار برد که به واقع جای سوگ و اندوه فراوان است. از این رو، جملۀ “سوگمندانه باید بگویم که در این مقاله، غلطهای بسیاری دیدم” مناسب نیست؛ چون غلطهای یک مقاله، کسی را به سوگ نمینشاند. در این جا قید “متأسفانه” بهتر است.
“مهمترین کارکرد دین، عبارت است از نیل انسان به سعادت” وقتی سخن از “مهمترین” است، خواننده منتظر “یک” چیز است، نه “چند” چیز.
کلیشۀ “محسوب میشود” را باید در جایی به کار بریم که بخواهیم چیزی را بگوییم که خلاف تصور عمومی یا مخاطب است، یا قصد برجسته کردن آن را داریم. دربارۀ چیزی که به خودی خود مقبول و جا افتاده است، نباید از این کلیشه استفاده شود.
مثلا در جملۀ پیشرو، نیازی به “محسوب شدن” نیست: “قرآن نزد مسلمانان، کتاب آسمانی و معجزۀ پیامبر محسوب میشود” آسمانی و معجزه بودن قرآن نزد مسلمانان، نیازی به تأکید و برجستهسازی ندارد.
در این جا باید بگوییم : “قرآن نزد مسلمانان، کتاب آسمانی و معجزۀ پیامبر است.” اما در جملۀ زیر کلیشۀ “محسوب شدن” به درستی به کار رفته است : ” ایران از کشورهای خشکسال محسوب میشود.”
“گزار” و “گذار” نباید جای همدیگر را بگیرند. “گزاردن” به معنای ادا کردن و به جای آوردن کاری است؛ مانند نمازگزار، حجگزار، خدمتگزار، سپاسگزار، حقگزار، وامگزار، پیغامگزار، سنتگزار.
اما “گذار” از مصدر “گذاشتن” به معنای نهادن است؛ مانند بنیانگذار، تأثیرگذار، رهگذار، معنای دیگر آن “عبور” است؛ مانند “دورانگذار”، “گذار از سنت” و “گشتوگذار”.
7. حشو قبیح:
حشو یا زیادهگویی از عوامل سستی و گاه نادرستی کلام است. در تعریف و تقسیم حشو، سخن بسیار گفتهاند؛ اما آنچه در این جا مراد است، کنار هم آمدن کلمات یا جملات هم معنا است؛ بدون این که برای آن دلیلی وجود داشته باشد. به مثل “فرشتۀ ملک الموت” حشو است؛ زیرا با وجود کلمۀ “ملک” نیازی به “فرشته”نیست.
سنگ حجرالاسود، فرضیۀ واجب، عوامل مؤثر، کمدی خنده دار، شب لیله القدر، حسن خوب، اعلم تر، اوج قلۀ کوه، پس بنابراین، در این صورت پس، ناغافل، ماجرای گذشته، مردمک چشم، خاندان بنی هاشم، سیر گردش کار، من بعد از این، مدخل ورودی، سؤال پرسیدن، از قبل پیشبینی کردن، خاستگاه اول، تهویۀ هوا، استمداد کمک، کلبۀ تنگ، نسیم ملایم، پرندههای بالدار، ابوی من، نسیم ملایم، تاب تحمل، سنتهای پیشین، سال عام الفیل، فینال آخر، استارت شروع، نیم رخ صورت، سوابق گذشته، مسلح به سلاح، بازنویسی دوباره، سن چهل سالگی، نزول به پایین، عروج به بالا، سقوط به پایین، ابر هوا، مرغک کوچک، عسل شیرین، مفید فایده، مثمر ثمر، روزنامههای روزانه، متحد شدن با هم، دوباره بازگشتن، احاطه از هر طرف، دیشب گذشته، درگیری دوجانبه.
دفاع از کشور، پاسداری از مرزها و تمامیت ارضی میهن است.
کتاب زندگی، برگهای سیاه و سفید عمر ما است که ورق میخورد و روزی به آخر میرسد.
در جملههای بالا، آیا “دفاع از کشور” غیر از “پاسداری از مرزهای آن” است؟ آیا “برگهای سیاه و سفید عمر” چیزی بر معنا و وضوح “کتاب زندگی” میافزاید؟ این گونه جملات در انشاهای دبستانی فراوان است و در نوشتههای اهل قلم نیز اندک نیست.
در جهان، کشورهای بسیاری وجود دارند که به انرژی هستهای دست یافتهاند؛ مانند آمریکا، فرانسه، آلمان، هند، برزیل، کرۀ شمالی و….
حتی کشورهای پیشرفته نیز در پی راهی برای احیای سنتهای پیشین خویش هستند.
همچنین کشورهای پیشرفته نیز در پی راهی برای احیای سنتهای خویش هستند.
با وجود “حتی” قیدهای “نیز” و “همچنین” زائد است. در جملههای بالا، یا باید از “حتی” صرفنظر کرد یا از “نیز” و “همچنین”.
از آن جا که مردم به این دروغ ها توجه نمیکنند، پس نباید نگران بود.
“پس” و “از آن جا که” هر دو برای بیان نتیجهاند و با وجود یکی، دیگری حشو است.
سه. درستی و سستی
غیر از درست و غلط، پدیدۀ دیگری نیز در زبانها وجود دارد؛ به نام “درستتر”.
برخی کلمات و کاربردها مقبولاند، اما نامطلوب؛ درستاند اما سست. ترکیبهایی مانند “نقش داشتن” و “نقشبازی کردن” و مانند آنها که به تازگی در زبان نوشتاری و گفتاری ما رواج یافته است، غلط نیست، اما سست است.
برخی از سستهای درست، به این قرار است:
1. درازنویسی:
درازنویسی، افزون بر این که فاصلۀ نویسنده را با خواننده، بیشتر میکند، فضایی مصنوعی میسازد که نه نویسنده در آن راحت است و نه خواننده. برای این که به بیماری درازنویسی گرفتار نشویم،
نخست باید نوشتار خود را به محیطی صمیمی برای گفتوگو با خواننده تبدیل کنیم و از ادبیات “راقم سطوری” بپرهیزیم.
راقم سطور، کسی است که گرایش بیمارگونهای به استفاده از حشو و کلمات اضافی دارد. او آن قدر با خوانندهاش صمیمی نیست که بتواند از کلمۀ “من” استفاده کند و معمولا ترجیح میدهد تعابیری مانند ” این جانب”، “نگارنده” و “راقم این سطور” را به کار ببرد.
یادآوری: درازنویسی، در صورتی مذموم است که شیوه و سیرۀ نویسنده شود؛ یعنی بنای او بر استفاده از کلمات بیهوده و ساختن جملات دراز باشد.
اگر وزن و قافیه، گاهی شاعر را از حشو ناگزیر میکند، در نثر هم گاهی عواملی مانند موسیقی و تأکید، گریزگاه درازنویسی است.
مهم آن است که درازنویسی، شیوه و عادت زبانی نویسنده نشود. بنابراین گاهی از باب تفنن و تنوع “مشاهده کرد” بهتر از “دید” و “پراهمیت” مناسبتر از “مهم” است؛ اما شیوه و عادت زبانی نویسنده، به طور معمول باید همان “دید” و “مهم” باشد.
2. عطفهای بیهوده:
عطف بیهوده یا بیدلیل، یعنی عطف دو کلمۀ هممعنا و همسان به یکدیگر؛ بدون اینکه فایدهای بر آن مترتب باشد. عطفهای بیهوده، اگرچه در گفتار روا است، در نوشتار ناپسند است؛ مگر آنکه فایدۀ خاصی (مانند هماوایی یا دیگر جنبههای زیبایی شناختی) داشته باشد.
شماری از عطفهای زائد:
صبر و بردباری/ علم و دانش/ عبث و بیهوده/ حمایت و پشتیبانی/ خصوصیات و ویژگیها/ قدرت و توانایی/ عجز و ناتوانی/ خطا و اشتباه/ سعی و تلاش/ تحولات و دگرگونیها/ قوی و نیرومند/ لازم و ضروری/ مقایسه و سنجش/ گناه و معصیت/ نیرو و توان/ شناخت و معرفت/ فکر و اندیشه/ دل و قلب.
گفتنی است که عطف بیهوده را نمیتوان از شمار خطاهای نوشتاری شمرد، اما به حتم مخل فصاحت و بلاغت کلام است. بنابراین باید کوشید که شمار چنین عطفهایی را به کمترین حد ممکن رساند.
بسیاری از کسانی که در نوشتههای خود دچار عطفهای لاطائل و بینقشاند، دلیل کار خود را تأکید میدانند و میگویند: “وقتی به کسی میگوییم: تو همۀ سعی و تلاش و کوششت را بکن! در واقع از او کوشش بیشتری خواستهایم و با تأکید قویتری وی را به سعی و عمل فراخواندهایم.”این سخن پذیرفته نیست؛ زیرا در فارسی برای تأکید راههای پسندیدهتری وجود دارد. به مثل، میتوان گفت :” تو با همۀ نیرویی که در جسم و جانت داری در این کار کوشش کن”
این کار لازم و ضروری است.
هوا گرم و داغ است.
کشور ما در دنیا کم نظیر و حتی بی نظیر است.
هرآنچه سؤال یا مُشکلی در ارتباط با این مقاله دارید از طریق دیدگاه در میان بُگذارید، دیدگاه شما بدون پاسخ نخواهد ماند.

علی محمد صلاحی
متخصص بازاریابی دیجیتالبنیانگذار شاهراه وب
کسب و کار شما میتواند رشد کند. درآمد شما میتواند چند برابر شود. فقط کافی است مسیر درست را بشناسید و مشتریان خود را در زمان درست، مکان درست و به روش درست هدف قرار دهید. من در این مسیر همراه شما هستم.
دربارۀ من
نویسندۀ کتاب و دهها مقاله، گسترۀ موضوع بازاریابی دیجیتال، مدرس دورههای آموزشی و وبینار همچنین مشاوره و تبلیغات کسب و کارهای آنلاین. به مدیران و کارآفرینان کمک میکنم که کسبوکارشان را در دنیای دیجیتال بهینهسازی کنند تا به درآمدهای بیشتری برسند.
اگر تمایل به راهاندازی امپراطوری آنلاین خود دارید، همین الان با من تماس بگیرید.
👤 تولید محتوا:
با دوستان خود به اشتراک بگذارید
کپی با ذکر منبع بدون اشکال است
لطفاً به این مقاله امتیاز دهید
چقدر این مقاله مفید بود؟
بر روی یک ستاره کلیک کنید تا امتیاز شما مشخص شود!
میانگین امتیاز 5 / 5. تعداد آرا: 2
اولین نفری باشید که به این مقاله امتیاز میدهید
متاسفیم که این مقاله برای شما مفید نبود!
اجازه دهید این مقاله را بهتر کنیم!
به من بگویید چگونه میتوانم این مقاله را بهبود بخشم؟